احمد زائری کارگردان مستند «مادران سلحب» همزمان با عرضه اینترنتی این مستند در گفتگو با خبرنگار مهر درباره آن توضیح داد: این فیلم در حومه شهر حماه در استان حماه از کشور سوریه روایت میشود و داستان منزلی در یک روستاست که مادران آن روستا در آن خانه جمع میشدند و برای رزمندگان غذا و آذوقه تدارک میدیدند. آنها به صورت داوطلب این کار را انجام میدادند و برای جبههها غذا ارسال میکردند. آنچه در این ماجرا برای ما جالب بود و نظرمان را جلب کرد، این بود که این آدمها از طیفهای مختلف و حتی ادیان مختلف بودند و خیلی عادی گردهم جمع میشدند و تصمیم میگرفتند هر روز برای منطقهای خاص غذا تأمین کنند.
وی ادامه داد: برای من جالب بود که در یک جنگ میان دولتها، یک خانه روستایی چقدر میتواند تأثیرگذار باشد. وقتی با غذاهای ارسالی این مادران همراه شدم، متوجه این تأثیر شدم. در سوریه غذایی که مادر آن را پخته باشد بهصورت ویژه اهمیت دارد، بهخصوص اگر آن را برای پسری که در جبهه و یا سر کار است، پخته باشد. این بسیار مهم است که پسر چنین حمایتی را از طرف خانهاش داشته باشد. وقتی این غذاها آماده شد و به جبهه رسید، بهرغم آنکه حجم آن بسیار کم بود اما آنقدر به رزمندگان روحیه داد و برایشان لذتبخش بود که گویی منتظر بودند و میدانستند که در فلان روز و فلان ساعت، قرار است این غذا به دستشان برسد. این انتظار در حالی بود که در آن منطقه این سربازان مشکلی برای تأمین غذا نداشتند اما این غذاها حکم حمایت و ساپورت مادران از فرزندانشان را داشت و این نکته کلیدی این مستند برای من بود.
این مستندساز درباره اینکه آیا در مسیر ساخت این مستند با نیروهای بازگشته از جریان داعش نیز مواجه شده است یا خیر، توضیح داد: من پیشتر و در اوایل شکلگیری داعش مستندی ساخته بودم با عنوان «ملاقات با داعش». آن فیلم اطلاعات عجیبی را در اختیار من گذاشت چرا که به بهانه آن تمام فضای رسانهای آنها را رصد کردم و دربارهاش مطالعه داشتم. حتی تصمیم داشتم کاری را در دل آنها انجام دهم و به همین دلیل با آدمهایی برخورد داشتم که از سلطه داعش رها شده بودند. افرادی را که توانستهاند از سیطره داعش رها شوند، دیدهام و با آنها گفتگو داشتهام اما هنوز با فردی که خودش در داعش بوده و از مسیرش توبه کرده باشد، مواجهه نداشتهام.
مرور خاطرات ایام صلح به یاد فرزندان غایب
وی ادامه داد: مادرانی که در مستند «مادران سلحب» با آنها مواجه شدم، جالبترین ویژگیشان مرور خاطرات فرزندانشان بود. بهخصوص که تعدادی از آنها مادران شهید بودند. آنچه نظرم را جلب میکرد این بود که همه خاطرات این مادران مربوط به دوران صلح و آرامش بود. گویی همه آنها چیزی را از دست داده بودند و مدام درباره آن با هم صحبت میکردند، آن هم در شرایطی که فرزندان همه آنها یا شهید شده بودند یا همان زمان در جبهه حضور داشتند. فرزند هیچکدام از این مادران در کنارش نبود و آنها مدام داشتند برای هم خاطره تعریف میکردند. تجربه این فضا برای ما بسیار جذاب بود.
زائری در ادامه تشریح مشاهدات خود افزود: یکی از آن مادران میگفت پسرم وقتی از خواب برمیخاست دوست داشت من برایش قهوه آماده کنم و من هم هر روز این کار را میکردم اما اگر یک روز فراموش میکردم، ناراحت میشد آن هم به این دلیل که روزش را به قهوه مادرش آغاز نکرده است. از این دست داستانکهای کوتاه زیاد میشنیدیم که برایمان جالب بود. حرف اصلی این فیلم همین بود که این مادران دست روی کاری گذاشته بودند که برای یک سرباز حاضر در جبهه بسیار حائز اهمیت بود. آنها در حالی برای سربازان غذا میفرستادند که آنها غذا داشتند اما این غذای مادران برایشان متفاوت بود.
وی ادامه داد: منطقهای که ما غذا به آنجا میبردیم یک منطقه جنگی بود. زمانی هم که طول میکشید تا از آن روستا به این منطقه غذا برسانیم، کمتر از ۲۰ دقیقه بود. سربازها در منطقه از ما میخواستند زیر سقف قرار بگیریم چرا که هر آن امکان حمله وجود داشت و ما عملاً در خط مقدم جنگ بودیم.
وقتی زندگی در سایه جنگ جریان دارد
کارگردان مستند «مادران سلحب» درباره شرایط فعالیت این مادران در منطقهای تا این اندازه نزدیک به میدان جنگ که در محاصره تروریستهای داعشی هم قرار داشته است، توضیح داد: طبیعت انسان اینگونه است که در مواجهه با هر چیزی حتی تهدید یک خطر جانی که در حال تکرار است، اولویت را به ادامه زندگی میدهد. به این معنا که حتی اگر در معرض یک تهدید جدی قرار داشته باشید، اگر آن تهدید مدام تکرار شود، اولویت شما ادامه زندگی میشود و این واقعیتی است که من از نزدیک دیدهام. خاطرم هست در شهر حلب بود و در خیابانی، کافهها مملو از آدم بود. خمپارهای روی بام یکی از خانههای آن سوی خیابان افتاد و منفجر شد. تمام آن افراد به اندازه ۱۰ تا ۱۵ ثانیه ساکت شدند اما وقتی دیدند دیگر خبری نیست، مجدد بگو و بخند خود را از سر گرفتند! خمپاره دوم با اختلاف چند متر فاصله از قبلی، منفجر شد و این بار مدت زمان سکوت جمعی به دو دقیقه رسید، چرا که حالا احتمال سومی و چهارمی هم وجود داشت. اما باز هم بعد از سکوت دو دقیقهای مجدد همه چیز به شرایط عادی برگشت. من آنجا حضور داشتم این شرایط را میدیدم. بعد از خمپاره سوم بود که جمعیت تصمیم گرفتند آنجا را ترک کنند و به جای دیگری بروند و من از تماشای این شرایط واقعاً شوکه بودم.
زائری در ادامه توضیحات خود افزود: از این قبیل تجربهها در سوریه بسیار داشتم که بخشی از آن به همان فطرت انسانی بازمیگردد. نکته دیگر هم این است که زندگی بهشدت در کشور سوریه جریان دارد من حتی در مناطق غیرجنگی این سطح از نشاط زندگی را ندیده بودم. اینکه این مسئله چقدر نشأت گرفته از فرهنگ آن منطقه است و چقدر به استمرار شرایط جنگی بستگی دارد را من بیاطلاعم. ماجرا این مادران هم همین بود که در اوج جنگ، زندگیشان جریان داشت و حتی در بدترین شرایط هم همچنان امید داشتند.
این مستندساز درباره جذابترین تجربه خود در فرآیند ساخت مستند «مادران سلحب» هم گفت: واقعیت این است که در جنگ هیچ چیز جالبی وجود ندارد. چند فیلم در مناطق جنگی ساختهام و هیچ چیز جذابی ندیدم. جنگ خانمانسوز و ویرانگر سوریه هم یازده سال به طول کشیده است. یک تصویر هیچ گاه از ذهنم پاک نمیشود. در یک منطقه جنگی دیواری بتنی کشیده بودند که یک سوی آن دیوار جنگ جریان داشت و در سوی دیگر آن یک بازار بود! خاطرم هست زمانی که به این تصویر رسیدم، تا دقایقی کاملاً خیره مانده بودم؛ دقیقاً در پشت آن دیوار بتنی صدای تیر و تفنگ میآمد و این سوی دیوار فروشندهای دارد قیمت گوجه را فریاد میزند! این تجربه برایم بسیار شگفتانگیز بود.
نظر شما